نوشته های یک قلم

نارنجکی برای تمام فصول

نوشته های یک قلم

نارنجکی برای تمام فصول

پیوندهای روزانه

تازه غروب شده بود که گوشی موبایل زنگ خورد گوشی رو برداشتم شماره نا اشنا بود .

دکمه سبز رو فشار دادم  وبا وصل شدن تماس سلام کردم یکی از بچه های دانشجو بود و باحرارت داشت در مورد جلسه ای که با حضور بسیاری از بچه های دانشجو قرار بود تا ساعاتی دیگه تشکیل بشه صحبت کرد  ومدام از من می خواست تا حتما در این جلسه شرکت کنم .

قبل از پایان حرفهاش ازمن خواست تا از فرشید جعفری بخوام تا در جلسه شرکت نکنه چرا که اون نظری مخالف بچه ها داره وخوب حتما مشکل ساز میشه دیگه.

دستور جلسه مخالفت با جشن های دو هزار و پانصد ساله ای بود که قرار بود توسط استانداری فارس صورت بگیرد و راه حل بچه ها کفن پوش شدن بود .

راستش چند روزی بود که در فکر مردم یمن بودم ویک راه حل اجرایی عملی و شدنی برای کمک به مظلومین انقلابی بحرین و دیگر کشورها که هر چه مشورت می گرفتم از جاهای مختلف به نتیجه خاصی نمیرسیدم فقط همین کارهای پیش پا افتاده مثل تجمع و کفن پوش شدن و ثبت نام استشهادی و ...

راستش اول که این دوست عزیزمان زنگ زدند فکر کردم از بچه های شیراز بخاری بلند شده و کسی می خواهد همین کارهای تکراری را انجام دهد و شاید صبری لبریز شده و غیرتی بجوش آمده .

اما ...

دوست عزیزمان در شرایطی که مردم بحرین ولیبی و یمن در حال کشته دادن هستند و در حالی کههزاران اتفاق دیگر در کشور در جریان است به تحریک افراد معلوم الحال دست به تشکیل جلسه ای برای استفاده از توان دانشجویان بر ضد استانداری هستند ان هم با یک بهانه ای که صحت نداشت .

همان موقع تلفن زدم به فرشید و گفتم که دوستان خواسته اند که در جلسه شرکت نکند و قرار است از طرف دوستان عدالتخواه من بروم .

بعد از فرشید خواستم برایم مطلب را باز کند  او هم گفت این چیزی که این اقایان میگویند اصلا صحت ندارد واینها همه یک شانتاژ خبری و یک جار وجنجال سیاسی است برای پوشاندن اتفاق دیگری که هم اکنون در استان در جریان است و آنهم اعلام اسامی مفسدین اقتصادی است  .

بر آن شدم تا به ذکر چند حادثه معروف بعد از اعلام اسامی مفسدین اقتصادی در کشور بپردازم .

۱- بعد از اعلام نام آقای واعظ طبسی در پرونده المکاسب و نام اقای بهزاد نبوی در پرونده پترو پارس و مهمتر از همه دستگیری آقای شهرام جزایری  ناگهان آقای آغا جری در یک شطرنج سیاسی با حرکت دادن مهره اهانت به  پیامبر اکرم و مقلدین مراجع و... اذهان را از اطراف قضیه پراکنده کرد و  تا مدتها پرونده ها به فراموشی سپرده شد و شاید هیچ وقت پترو پارس و المکاسب به جریان نیافتاد .

۲-بعد از دستگیری باند بیمه ایران و به سر انجام رسیدن محاکمه شهرام جزایری که خود  در بر دارنده تخلف بسیاری از آقایان بود  اعضا یک نشریه دانشجویی با اهانت به پیامبر اکرم اذهان را بار دیگر به سمت دیگری بردند تا ماجرا به فراموشی سپرده شود .

۳- بعد از بالا گرفتن تب عدالتخواهی در شیراز و مبارزه با مفاسد اقتصادی باغشهرها  اتفاقی معروف و تاثیر گذار همه چیز را تا مدتها به فراموشی سپرد .

و امروز با روی کار آمدن مسئولینی که شاید بتوان وجه تمایز حداقلی آنها را با مسئولین قبلی در خصیصه مبارزه با مفاسد دانست  واعلام اسامی مفسدین اقتصادی برخی مفسدین وحامیان انها و همچنین برخی کسانی که فریب این دغل بازی ها را خورده اندواینبار چون دیگر نمیتوانند حادثه ای بیافرینند تا  قضیه تحت الشعاع قرار گیرد دست به دامان دروغ  شده اند و با هجمه به دشمن فرضی جشن هنر و جشن های دوهزارو پانصد ساله  سعی در انحراف افکار عمومی از اعلام اسامی مفسدینی دارند که تا دیروز بعنوان معتمدین بیت المال برخی پستها را در اختیار داشتند .

هر چه باشد کفن پوشی و تبلیغات وجار وجنجال خللی در اراده مجاهدین ضد فقر وفساد وتبعیض ایجاد نخواهد کرد .مطمئنا که تا رسوایی زالو صفتان مفسد که در هر لباسی تخریب امید مردم به این نظام مقدس را دنبال میکنند قدمی دیگر نمانده و بازی های سیاسی نیز راه بجایی نخواهد برد .

  • بنده خدا

می دانید ما بچه های دهه شصتی یک فرق اساسی داریم با دیگران وآن هم این است که بسیاری از ماها را برای منظور خاصی نطفه بسته اند .

اگر در نمودار جمعیتی تولد ها در ایران بعد از انقلاب بنگرید سالهای 64 و 65 یک  تورم وقلمبه جمعیتی وجود دارد که در مقاطع رشد خود برای آموزش و پرورش آموزش عالی و سربازی و چیزهای دیگر مشکلات فراوانی بوجود آورد .

یکروز یکی از بچه ها داشت نسل جنگ را بالا و پایین میکرد ، درمیان حرفهایش چیزی گفت که مرا مدتها در فکر فرو برد .

می گفت من از بسیاری از رزمنده ها شنیده ام که ما در آن سالها با بالا رفتن آمار شهدا حس کردیم که  ممکن است روزی فرا برسد که انقلاب از نظر کمیتی و تعداد رزمنده هایش در خطر باشد و بقول امام که فرموده بودند اگر این جنگ بیست سال هم طول بکشد ما می ایستیم اکثرا باین نتیجه رسیده بودیم که با آوردن فرزندان بیشتر و تربیت آنها برای مکتب انقلاب آینده انقلاب را تضمین کنیم تا در بیست سال آینده انقلاب در این زمینه مشکلی نداشته باشد .

 یادم که می افتد به آن سالها وآن فضای گرم  روزگار جهاد و مبارزه ملت سربلندم و به حالات و روحیات مردم درسهای بسیاری میگیرم .

بچه های ان روزگار براستی  بر عهدی که پدرانشان و مادرانشان برای ان خلقشان کرده بودند  رشد ونمو می کردند  یادم نمی رود که از همان روزهای  کودکی وقتی  رژه نیروهای مسلح را نشان میداد من هم پیشانی بندم را می بستم و رژه میرفتم  . وای که چقدر مادرم ذوقم را میکرد .

بزرگتر که شدم گیر دادم به یکی از دوستان پدرم که لباس بسیجی اش را به من بدهد  و پس از گرفتن ان مادرم برایم کوچکش کرد و سالها عشق من ان لباس بود و حسی که با پوشیدنش داشتم .

چه کسی میگوید وراثت فقط مربوط به صفات مادی و شکل وقیافه ورفتار غریضی انسان است ؟ ارثیه ما از پدارنمان را چه توجیهی است با این نظریات  ناقص مادی .

شاید کاشته نسل قبل در وجود ما  اگر چه که در وجود خیلی ازخودشان فراموش شد اما چون دانه ای در وجود ماها جوانه زد و در کنار تحلیل اشتباه بسیاری از کسانی که انقلاب را پایان یافته می پنداشتند چرا که  دریافتشان را راهی به درونه سینه های ما نبود  رشد کرد و بزرگ  شد و برگ داد و میوه کرد و ما بچه های نسل امروز بار آمدیم .

چندمین نسل از فرزندان گهواره ای امام خمینی کبیر.


 

 نمونه ای از تصاویر کودکان دهه شصت و مادران و پدران امروز

 

  • بنده خدا
نمیدانم بعد ازاین همه مدت کارهای جنگولک مابانه بنده دوباره دست به وبلاگ شدن چه استدلالی میتواند داشته باشد بماند.

باصطلاح نظامی خشاب گذاشته و گلنگدن سلاحم را می کشم و بعد از گردگیری دوباره لباس رزم بر تنم می پوشانم و باسلاحم نشانه می روم به سمت هر آنچه بخاطر آن معتقدم باید جنگید چرا که « ان الحیاه عقیده والجهاد ».

شاید چند سال بعد اگر دوباره بر گردم و این نوشته را ببینم باد امروزم بیافتم .

امیدوارم آن روز حسرت روزهای بر باد رفته را نخورم .

باحتمال زیاد توان زیادی از فرصتهای این وبلاگ صرف محیط شیراز  و استان شود که آن هم بماند .

بادش بخیر اولین وبلاگی که در ان نوشتم و اولین نظری که جواب دادم.

نارنجک ، فصلی جدید است که از اولین روزهای دهه 90 شمسی آنرا مینگارم امید که مقبول افتد .

یادش  بخیر ... وقتی که میبینمش حسابی در خاطراتم فرو می روم و از 27 سالی که گذشت یاد می کنم .

آره ما از همون اولش بسیجی بودیم .

  • بنده خدا